گزارش خطا در معنی کلمه 'veteran'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: كهنه‌كار

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: كهنه‌سرباز

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: کهنه‌سرباز

واژگان شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: كارازموده‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: سرباز سابق‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun sb who has served in the army, navy, etc. ADJ. war | army, navy | retired | disabled, wounded | Vietnam, World War Two, etc. PREP. ~ of a veteran of World War Two sb with long experience of an activity, etc. ADJ. seasoned He's the seasoned veteran, who has taken the children to the museum many times. | industry VETERAN + NOUN campaigner, leader, politician PREP. ~ of a veteran of numerous political campaigns

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :