گزارش خطا در معنی کلمه 'acquainted'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: اشنا

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

2 عمومی:: اگاه‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

3 عمومی:: باخبر

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

4 عمومی:: مسبوق‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   adj. familiar with sth VERBS be | become ADV. well | fully PREP. with Are you fully acquainted with the facts? knowing sb personally VERBS be | become, get I would like to get acquainted with her. | get sb Playing a game with the children is a good way of getting them acquainted. ADV. closely, intimately, well | personally PREP. with I am not personally acquainted with her.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :