گزارش خطا در معنی کلمه 'bronze'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: گستاخی‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: مفرغ‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: برنگ‌ برنز

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: برنزی‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: مسبار

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun metal VERB + BRONZE be cast in, be made from/in/(out) of The figure was cast in bronze. BRONZE + NOUN ingot PREP. in ~ She works mainly in bronze. (also bronze medal) in sports ADJ. Olympic VERB + BRONZE get, take, win She got a bronze in the long jump.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun copper alloy: The statue was done in bronze.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :