گزارش خطا در معنی کلمه 'whale'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: قیط‌س‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: وال‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: نهنگ‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: نهنگ‌ صید كردن‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: عظ‌یم‌ الجثه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. beached, stranded QUANT. school VERB + WHALE hunt | harpoon WHALE + VERB swim | dive | sing | blow (sth) We saw a whale blowing a jet of spray high in the air. | breach sth Ahead, the whale breached the surface of the water. | beach itself, be washed up WHALE + NOUN hunting | meat, oil | stocks management and conservation of whale stocks

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun large sea mammal: Whales were hunted for their oil.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :