گزارش خطا در معنی کلمه 'whiff'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: دروغ‌ گفتن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: دروغ‌ در چیزی‌ گفتن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: چاخان‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: باد

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: نفخه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. faint | strong | unmistakable (often figurative) detecting the unmistakable whiff of electoral blackmail VERB + WHIFF catch, get, detect I caught the whiff of whisky on his breath. (figurative) Journalists caught a whiff of scandal and pursued the actress relentlessly. PREP. ~ of a whiff of perfume PHRASES at the faintest/first/merest whiff of sth (figurative) He always retreated emotionally at the first whiff of conflict.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :