گزارش خطا در معنی کلمه 'whimper'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: شیون‌ و جیغ‌ و داد كردن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: زوزه‌كشیدن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: ناله‌كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. little, small | frightened, pathetic VERB + WHIMPER give The animal gave a pathetic little whimper.

Oxford Collocations Dictionary

2 general::   verb ADV. softly The dog whimpered softly. | pathetically VERB + WHIMPER begin to, start to | hear sb PREP. with The boy was whimpering with pain. PHRASES whimper like a child He stirred in her arms, whimpering like a child.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :