گزارش خطا در معنی کلمه 'acquittal'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: (حق) تبرئه‌ واریز

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: برائت‌ ذمه‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: رو سفیدی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun VERB + ACQUITTAL return The jury returned an acquittal after only seventeen minutes. | direct, order The trial judge had directed an acquittal. | gain (sb), obtain, secure | lead to, result in The trial resulted in an acquittal. | uphold The judge upheld their acquittal.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :