گزارش خطا در معنی کلمه 'widen'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: گشاد كردن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: عریض‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: پهن‌كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb ADV. considerably, greatly The gap between rich and poor has widened considerably. | slightly | gradually, slowly | quickly, rapidly | suddenly | out The road widens out and becomes a dual carriageway. PREP. from, into At this point the river widens into an estuary. | to The trade deficit had widened from £26 billion to £30 billion.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :