گزارش خطا در معنی کلمه 'widespread'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: فراگیر

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: گسترده

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: وسیع

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: (widespreading) شایع‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: گسترده‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: جامع

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: همه‌جا منتشر

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be | become | remain ADV. extremely, remarkably, very | increasingly | fairly, pretty, quite | sufficiently | geographically a geographically widespread species PREP. among Illiteracy is widespread among the poor.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: adj. prevalent: That is a widespread fear.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :