گزارش خطا در معنی کلمه 'widow'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: بیوه‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بیوه‌زن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: زن بیوه

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: بیوه‌كردن‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: بیوه‌شدن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: see GRASS WIDOW.

American Heritage Idioms

2 general:: noun husband is dead: She was a young widow.

Simple Definitions

3 general::   noun ADJ. distraught, grieving | elderly, middle-aged, young | rich, wealthy | poor | war VERB + WIDOW become | leave He died in March leaving a widow and three children. PHRASES a widow's allowance/pension

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :