گزارش خطا در معنی کلمه 'womb'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: شكم‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بط‌ن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: رحم‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: ابسته‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: بچه‌ دان‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: زهدان‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: پروردن‌

شبکه مترجمین ایران

8 علوم اجتماعی و جامعه شناسی:: زهدان

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. fertile | barren VERB + WOMB carry sth in the nine months for which we are carried in our mothers' wombs | emerge from The baby's head was starting to emerge from the womb. WOMB + NOUN lining PREP. in the/your ~ A scan determines the position of the baby in the womb. PHRASES the lining/neck/wall of the womb

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun main female reproductive organ: The baby began to grow in her womb.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :