گزارش خطا در معنی کلمه 'wriggle'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: لولیدن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: كرم‌وار تكان‌ دادن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: جنبانیدن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: لول‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: ط‌فره‌ زدن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb indirectly, to worm your way: He managed to wriggle his way into favor.

Simple Definitions

2 general::   verb ADV. uncomfortably The children wriggled uncomfortably in their seats. | free The dog wriggled free of his grasp and ran off. | about, away PHRASES wriggle your way She wriggled her way under the heavy eiderdown.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :