گزارش خطا در معنی کلمه 'wrinkle'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: چروك‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: چین‌ و چروك‌ خوردن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: اژنگ‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: چین‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: چین‌ خوردگی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. fine VERB + WRINKLE have | get | prevent Is there anything you can do to prevent wrinkles? WRINKLE + VERB appear, form Fine wrinkles started to appear round her eyes. PREP. without a ~ Her skin was still without a wrinkle.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun crinkles: The dress had many wrinkles. verb crumple: Don't wrinkle the paper.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :