گزارش خطا در معنی کلمه 'yoga'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: (yogic) ریاضت‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: یوگا

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: فلسفه‌ جوكی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. gentle | meditative VERB + YOGA do, practise She does yoga for an hour a day. | take up | go to I go to yoga on Thursdays. YOGA + NOUN exercises, movements, positions, technique | class, session He attends regular yoga classes. | teacher | practice | centre

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :