گزارش خطا در معنی کلمه 'bureaucrat'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: مقرراتی‌ واهل‌ كاغذ بازی‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: مامور اداری‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: مامور دولتی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. faceless He was just another faceless bureaucrat. | unelected | high-ranking, senior | career battles between political appointees and career bureaucrats | state | party

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :