گزارش خطا در معنی کلمه 'اعدام کردن اعدام'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

english

1 Law:: (intransitive or passive form: اعدام شدن : be, to be, being, to have been, having been+pp) 1. hang, hanging (more properly به دار آويختن and دار زدن ) 2. execute, executing, execution 3. death (esp in the phrase

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :