گزارش خطا در معنی کلمه 'اعمال کردن اعمال'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

english

1 Law:: (intransitive or passive form : اعمال شدن - be, to be, being, to have been, having been+pp) • operate, -ing. –ion • exercise, -ing, ~ (of) (usu power, influence, liberty) • exercise (of) (usu power, influence, liberty), -ing • apply, ~ing, application (this doctrine [election of remedies] has largely fallen into disrepute and is now rarely applied – B( • use, -ing, use of • exert, -ing, -ion (of)

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :