گزارش خطا در معنی کلمه 'انجام دادن انجام'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

english

1 Law:: implement, ~ing. ~ation; perform, ~ing. ~ance; accomplish, ~ing, ~ment; transact <[chambers are] the offices of a judge in which a large part of the business of the Superior Courts is transacted by a judge or a master – JBS> prosecute , -ing, -ion conduct feasance; rendition; do, ~ing; fulfill, ~ing, ~ment; effect, carry into effect; render, ~ing

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :