گزارش خطا در معنی کلمه 'بی درنگ'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

english

1 general:: promptly

transnet.ir

2 general:: immediately

transnet.ir

3 metallurgy :: real time

واژگان شبکه مترجمین ایران

4 Law:: (adj, adv) (also sometimes بلادرنگ ) 1. quick 2. quickly 3. prompt(ly) 4. instanter (Lat); eo instanti (also eo instante) (Lat) ( : at that instant; at that very or small instant; immediately)

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :