گزارش خطا در معنی کلمه 'challenging'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: دشوار

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: مشکل ساز

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: طاقت فرسا

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: پرزحمت

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: سخت

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: پرمشقت

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, prove | make sth We have changed the course to make it more challenging. | find sth He found the course academically challenging. ADV. extremely, very | quite | enough, sufficiently The tasks were not challenging enough for me and I got bored. | academically, intellectually, politically

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :