گزارش خطا در معنی کلمه 'charter'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 حسابداری و مالی:: اساسنامه

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: اجازه‌نامه‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: امتیاز

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: اجاره

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: دربست‌ كرایه‌ دادن‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: منشور اساسنامه آیین نامه

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: فرمان‌

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: منشور

شبکه مترجمین ایران

9 عمومی:: دربست کرایه دادن

شبکه مترجمین ایران

10 عمومی:: اجازهنامه

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb hire: We will charter a plane to go home. noun grant: Our charter lets us to start a city.

Simple Definitions

2 general::   noun official written statement of principles, rights, etc. ADJ. draft | founding | environmental, social | national, UN/United Nations | citizens', patients', etc. VERB + CHARTER draw up | sign CHARTER + VERB set sth out The charter clearly sets out children's rights. PREP. ~ for a national charter for the protection of animals | ~ of a charter of workers' rights document giving rights to a town/an organization ADJ. royal VERB + CHARTER give sb/sth, grant sb/sth, issue | sign | apply for | receive | revoke PREP. by ~ They were given this right by royal charter.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :