گزارش خطا در معنی کلمه 'checkpoint'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 کامپیوتر و شبکه:: چک پوینت

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: محل‌ بازرسی‌ وسائط‌ نقلیه‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: نقط‌ه‌ مقابله‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: نقطه مقابله

شبکه مترجمین ایران

5 روان شناسی و مشاوره:: نقطه بازرسی

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. border | army, military | vehicle VERB + CHECKPOINT set up The army has set up checkpoints on all the major roads in the area. PREP. at a/the ~ We were stopped at the checkpoint. | through a/the ~ The police waved our car through the border checkpoint.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :