گزارش خطا در معنی کلمه 'chieftain'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: رئیس‌ قبیله‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: سردسته‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: سالار

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun a leader or head of a group: The chieftain had been a mighty warrior.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :