گزارش خطا در معنی کلمه 'chilled'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: (chilly=) سرد

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: خنك‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, feel I suddenly felt chilled and had to go indoors. | serve sth The wine is best served chilled. PHRASES chilled to the bone/marrow You must be chilled to the bone sitting out here!

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :