گزارش خطا در معنی کلمه 'china'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: ظ‌روف‌ چینی‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: چینی‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: ظروف چینی

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: كشورچین‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: چین

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun hard white substance ADJ. fine | bone fine bone china tableware VERB + CHINA be made of CHINA + NOUN cup, dish, etc. | clay cups/plates, made of china ADJ. best She got out the best china for the visitors. | broken, cracked QUANT. set

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun porcelain: Our good plates are made of china.

Simple Definitions

3 general:: noun country: China is the world's largest country.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :