گزارش خطا در معنی کلمه 'clarity'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: تمیزی

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: وضوح‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: تمیزی‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: نظم وترتیب

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: روشنی

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: روشنی‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: وضوح

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: نظ‌م‌ وترتیب‌

شبکه مترجمین ایران

9 عمومی:: شفافیت

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. absolute, complete | admirable, crystal, exceptional, great | increasing | sufficient | chilling, painful, startling, terrible With painful clarity she remembered the day he had died. | conceptual VERB + CLARITY have | lack PREP. with ( … ) ~ She expressed herself with great clarity. | ~ of clarity of thought PHRASES for the sake of clarity For the sake of clarity she went back over the key points.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :