گزارش خطا در معنی کلمه 'clench'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: گره کردن

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: گره‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: پرچ‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb ADV. tight/tightly His jaw was tightly clenched. | involuntarily Her hands clenched involuntarily. | together She sat with hands clenched together in her lap. PHRASES clenched between sb's teeth He had a pipe clenched between his teeth.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: verb close tightly: He clenched his fist in anger.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :