گزارش خطا در معنی کلمه 'clip'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: كوتاه‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: گیره‌كاغذ

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: گیره‌ كاغذ

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: پشم‌ چینی‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: تكه

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: گیره‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: موزنی‌

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: شانه‌ فشنگ‌

شبکه مترجمین ایران

9 عمومی:: گیره

شبکه مترجمین ایران

10 عمومی:: برش‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun used for holding things together ADJ. bulldog, crocodile, spring | bicycle, hair, nose, paper, suspender, tie VERB + CLIP fasten, put (in/on) She put a clip in her hair. He put his bicycle clips on and set off. | take off, undo, unfasten CLIP + VERB hold sth Paper clips held the picture in place. small section from a film ADJ. brief, short | film, movie, video VERB + CLIP see | show PREP. in a/the ~ You will see in this clip how well she acts. | ~ from a clip from a Sherlock Holmes movie

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun metal holder: The paper clip held some papers. verb cut out: They clipped the ad from the paper.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :