گزارش خطا در معنی کلمه 'administer'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: اداره کردن

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: ( vt&iv):اداره‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: تهیه‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: تقسیم‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb to manage: She did her best to administer her duties.

Simple Definitions

2 general::   verb ADV. effectively, efficiently | centrally, locally The legislation was to be centrally administered by the Board of Education. | jointly VERB + ADMINISTER be difficult/easy/simple to, be cheap/expensive to

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :