گزارش خطا در معنی کلمه 'clutter'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 حسابداری و مالی:: شلوغی

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: درهم‌ ریختن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: درهم ریختن

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: درهم‌ ریختگی‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: درهم ریختگی

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: درهم وبرهمی

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: برفک

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: صداهای‌ ناهنجار دراوردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. personal | screen to get rid of screen clutter (= on a computer) VERB + CLUTTER clear (up), get rid of PREP. amid/amidst/among/amongst the ~ The cat managed to find a spot to sleep amidst all the clutter of my study. | in a/the ~ The garage is in such a clutter that we can't find anything.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :