گزارش خطا در معنی کلمه 'coconut'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: (cocoanut=) نارگیل‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. dessicated, fresh QUANT. bunch huge bunches of fresh coconuts VERB + COCONUT eat, have | grow | harvest, pick | break open, open She broke open the coconut and drank its sweet milk. COCONUT + NOUN milk, oil | palm, tree a bay fringed with swaying coconut palms | fibre, husk, matting, shell

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :