گزارش خطا در معنی کلمه 'قابل تعقیب'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

english

1 general:: indictable

transnet.ir

2 Law:: prosecutable; liable to prosecution

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

3 Law:: (of a robber, fleeing person, felon, legal remedies, game, claim, a celebrity – for example by reporters or photographers) pursuable

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

4 Law:: (of a person) that can be sued (for sth); that can be sought justice or right from by legal process; judicially prosecutable; that can be brought an action against; that may be sought in law

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

5 Law:: that can be maintained, or followed, or followed up; actionable

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

6 Law:: conusable (more properly قابل رسيدگي which see); cognizable

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :