گزارش خطا در معنی کلمه 'collide'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: تصادم‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بهم‌ خوردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb bumped: We collided in the hallway.

Simple Definitions

2 general::   verb ADV. nearly | head-on Two trains collided head-on. PREP. with His car nearly collided with a bus.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :