گزارش خطا در معنی کلمه 'adrift'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: (مج) اواره‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: دستخوش‌ ط‌وفان‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: بدون‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: غوط‌ه‌ور(روی‌ اب‌)

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be | come I nearly suffocated when the pipe of my breathing apparatus came adrift. | cast sb/sth, cut sb/sth, set sb/sth Their boat had been set adrift. PREP. from (figurative) She had been cut adrift from everything she had known. | in (figurative) cast adrift in a vulgar, materialistic society

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :