گزارش خطا در معنی کلمه 'کفیل'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

english

1 Law:: personal surety; surety

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

2 Law:: guarantor

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

3 Law:: procurator

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

4 Law:: sponsor

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

5 Law:: mandatory

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

6 Law:: alternate director

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

7 Law:: equity receiver

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

8 Law:: acting head (of a company, agency, government ministry, etc)

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

9 Law:: deputy

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

10 Law:: acting (Acting Minister of state( (Acting Prime Minister( (Acting Manager( (in all such cases when the incumbent is sick and temporarily unable to function, or on a foreign travel assignment, or when the government agency or ministry is temporarily without an incumbent minister)

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :