گزارش خطا در معنی کلمه 'commute'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: تبدیل‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: مسافرت‌ كردن‌ با بلیط‌ تخفیف‌ دار

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: تخفیف دادن در مجازات

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: هر

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb to travel: We commute to work in an automobile.

Simple Definitions

2 general::   verb ADV. daily, every day PREP. between He commuted daily between London and Surrey. | from, to She commutes from Peterborough to London every day.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :