گزارش خطا در معنی کلمه 'comparable'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: قیاس‌ پذیر

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: قابل‌ مقایسه‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: برابركردنی‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: مانند كردنی‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: قابل مقایسه

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: قابلیت‌ مقایسه‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: قیاس‌پذیر

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: نظ‌یر

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be | become ADV. closely Its brain is closely comparable to the brain of a chimpanzee. | directly, exactly | almost | broadly, roughly | not strictly | not remotely No other country at that time had an organized public opinion remotely comparable to Britain's. | easily, readily PREP. in The two machines are comparable in size. | to a job comparable to mine | with The earthquake was comparable with others in recent years.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :