گزارش خطا در معنی کلمه 'complacent'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: عشرت‌ ط‌لب‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: تن‌ اسا

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: خود خوشنود

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: از خود راضی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS appear, be, seem, sound | become, get, grow ADV. extremely, remarkably, very | far from Teachers are far from complacent about this problem. | rather, somewhat | alarmingly, dangerously This view seems alarmingly complacent. PREP. about It is vital that we do not get complacent about this disease.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :