گزارش خطا در معنی کلمه 'محبوس ساختن ـ محبوس کردن'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

english

1 Law:: vt /حبس كردن/ imprison; incarcerate; confine (I should hate to be confined within the walls of an office all day( (for that offense he was confined to quarters for 30 days( (until the trial he confined himself to his apartment(

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :