گزارش خطا در معنی کلمه 'محول'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

english

1 Law:: (of a task, assignment, business, responsibility, job, powers) entrusted; charged; invested, endowed; burdened, encumbered, saddled

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

2 Law:: (the powers entrusted to the treasury departmentt : assigned to, devolved to; given to, vouchsafed to

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
لطفا صبر کنید
کد امنیتی بالا را وارد کنید :