گزارش خطا در معنی کلمه 'محول کردن'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

english

1 Law:: (of a task, assignment, business, responsibility, job, powers) entrust (sth to s.o., s.o. with sth) (can I entrust the task to you /

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

2 Law:: (entrust new powers to the treasury departmente : assign to, devolve to; give to, vouchsafe to

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

3 Law:: relegate (he relegates the less pleasant tasks to his assistanth

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

4 Law:: (of tasks, duties, etc) allocate (allocate duties to s.o.a

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

5 Law:: consign

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

6 Law:: defer (he could defer his job to no oneh

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :