گزارش خطا در معنی کلمه 'مسدود کردن'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

english

1 general:: block

transnet.ir

2 general:: confiscate

transnet.ir

3 Law:: close or shut

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

4 Law:: (of roads, etc) make impassable

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

5 Law:: obstruct

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

6 Law:: (of bank accounts and assets) blockade; freeze (the US froze Iranian assets with the American banks in the wake of the seizure of the US embassy in Tehran on November

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

7 Law:: impound (vt), (impoundment – n) : The term, in its application to funds, means to take or retain in the custody of the law, and that obligation, as in an escrow, is to hold and deliver properly intact – HCB

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :