گزارش خطا در معنی کلمه 'معاف شدن'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

english

1 Law:: or passive infinitive form of معاف كردن – be exempted (ie from a requirement, task, duty or responsibility, punishment, liability, etc) (be, to be, being, to have been, having been +)

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

2 Law:: exempted

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

3 Law:: (short for معاف شدن از خدمت وظيفه/سربازي/زيرپرچم) exempted from conscription service

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

4 Law:: (be, to be, being, to have been, having been +) freed; liberated; released; excused; relieved; spared; let off; excepted

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :