گزارش خطا در معنی کلمه 'معطل'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

english

1 general:: delayed

transnet.ir

2 Law:: (of a person, plant, factory, land) (remaining) idle (being idle won’t pay the billsb (they left the machine idlet

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

3 Law:: left unoccupied; out of work; unemployed; inactive; vacant; empty

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

4 Law:: kept waiting; kept unemployed; (of a person) kept standing; remain stood; kept waiting in suspense; kept in suspense or indecision

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

5 Law:: unused

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :