گزارش خطا در معنی کلمه 'ناظر'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

english

1 general:: observer

transnet.ir

2 general:: supervisor

transnet.ir

3 general:: Monitor

transnet.ir

4 Law:: n (pl: ناظران), adj /نظركننده، نگرنده، نگاه‌كننده، تماشاگر، متوجه، بيننده، شاهد، مراقب، جاسوس، ديده‌بان، نگهبان، مباشر، كارگزار، وكيل/ (For ناظربودن see in the main entry below) ■ n steward; supervisor; overseer; observer; manager; foreman; superior; spectator; viewer; onlooker; beholder; watcher; looker-on; watcher; agent; representative; proxy; deputy; go-between; watchman; secret (-service) agent; intelligence agent; undercover agent

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :