گزارش خطا در معنی کلمه 'نایب'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

english

1 general:: deputy

transnet.ir

2 Law:: deputy; second (Eva had been working as his second( ● substitute; proxy; agent

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

3 Law:: representative; substitute; second-in-command

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

4 Law:: lieutenant : an official empowered to act for a higher official

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

5 Law:: vice- (prefix, used with a very limited number of nouns indicating office or position) : one that takes the place of (vice-chancellor, vice admiral, vice-consul, vice president(

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :