گزارش خطا در معنی کلمه 'conspicuous'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: اشكار

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: انگشت‌ نما

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: توی‌ چشم‌ خور

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: پدیدار

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, feel, seem | become | make sb Its colouring makes it highly conspicuous. ADV. highly, very | rather, somewhat The new building was rather conspicuous. | horribly, uncomfortably The stain on her dress was horribly conspicuous.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: adj. obvious: He made a conspicuous error. adj. noteworthy: It was a conspicuous accomplishment.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :