گزارش خطا در معنی کلمه 'convenient'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: راه‌ دست‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: مناسب‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: راحت‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: adj. handy: It was a convenient place to eat.

Simple Definitions

2 general::   adj. VERBS be, prove, seem, sound | make sth | find sth I find the new system much more convenient. ADV. extremely, highly, very | quite | mutually We arranged a mutually convenient time to meet. | politically PREP. for Would this be convenient for you? The house is quite convenient for the shops.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :