گزارش خطا در معنی کلمه 'coordinate'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: مختص‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: هماهنگ‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: متناسب‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: تعدیل‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: هم‌ پایه‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: هم‌ اهنگ‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb ADV. carefully a carefully coordinated policy PREP. with We try to coordinate our activities with those of other groups. PHRASES a coordinated approach/policy/programme

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: verb correlate: You should coordinate your work.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :