گزارش خطا در معنی کلمه 'copper'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: مس

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: مس‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: بامس‌ اندودن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: مس‌ یا تركیبات‌ مسی‌ بكار بردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. molten | beaten | unalloyed | burnished Her hair shone like burnished copper. VERB + COPPER mine | produce | be alloyed with silver alloyed with copper COPPER + VERB be alloyed with sth copper alloyed with arsenic COPPER + NOUN mine | miner | mining, smelting | deposit, ore | alloy, sulphate | coin, ingot, pipe, plate, wire | engraving PREP. in ~ (= using copper) She works mainly in copper. PHRASES an alloy of copper and/with sth Brass is an alloy of copper and zinc.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :